معنی اختراع تیمان آلمانی

حل جدول

اختراع تیمان آلمانی

وانیلین


تیمان

کوهی در روسیه

لغت نامه دهخدا

تیمان

تیمان. (اِخ) (صحرای جنوبی) 1- اول زاده ٔ الیفاز. سفر پیدایش 36:11. 2- ملکی که به اسم اول زاده ٔ الیفاز مسمی شد و اهالیش بواسطه ٔ حکمت و کثرت دانش شهرت داشتند... ظاهراً این ملک بر جنوب شرقی زمین ادوم که آن را زمین پسران مشرق گویند واقع بوده و در کتاب حزقیال 25:13 تیمن خوانده شده است. بعضی بر آنند که تیمان همان ملکی می باشد که به مسافت پانزده میل به پترا وادی موسی مانده واقعاست و اهالی آنجا را تیمانی گویند. سفر پیدایش 36:34 و کتاب ایوب 2:11 و حافربن اشحور پدر تقوع هم بدین لقب ملقب بود اول تواریخ 4:6. (قاموس کتاب مقدس).


تیمان قلعه

تیمان قلعه. [ت ِ ق َ ع ِ] (اِخ) دهی از دهستان تیلکوه است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


اختراع

اختراع. [اِ ت ِ] (ع مص) شکافتن. خَرق. خرع. بریدن. (تاج المصادر بیهقی). || وابریدن کسی را از قومی یا از چیزی. || آفریدن. (مؤید الفضلاء). نو بیرون آوردن. (منتهی الارب). نو کاری کردن. (زوزنی). || از خود انشاء کردن. چیزی نو انگیختن. (مؤید الفضلاء). ایجاد کردن. پیدا کردن. پیدا کردن چیزی بماده و مدت، مقابل ابداع که پیدا کردن چیز است بی ماده و مدت: در وصف این حال قصائد غرّا و معانی عذرا اختراع و اقتراح کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 48). احتیاج مادر اختراع است. || از نو سخن گفتن. || اختراع دابه، ستور را چندی بسواری دیگری دادن و سپس بازستدن. || خیانت کردن کسی را. || گرفتن مال کسی را. || هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). || سخن دروغ فرابافتن. (آنندراج). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختراع، معنی آن ضمن معنی ابداع در حرف باء گذشت و در اثناء شرح و تفسیر لفظ تکوین نیز در باب اختراع بسط مقال داده شود. ان شأاﷲ تعالی. و مخترع در اصطلاح عروضیان بحریست و در ضمن بیان معنی لفظ متقارب نیز در این خصوص گفتگو بمیان خواهد آمد.
- اختراع کردن، از خود درآوردن. بافتن. ساختن.

واژه پیشنهادی

اختراع دایملر آلمانی

اتومبیل گازوئیلی


اختراع بونسون آلمانی

اسپکتروسکوپ

عربی به فارسی

اختراع

اختراع , ابتکار

فارسی به عربی

اختراع

اختراع، جهاز، حیله، عده، قصه

فرهنگ فارسی آزاد

اختراع

اِخْتِراع، در اصطلاح حُکَماء اختراع مرحلهء دوّم از مراحل سه گانه ایجاد است و آن فعلی است که مسبوق به مادّه باشد ولی مسبوق به زمان نباشد بلکه سابق بر زمان باشد مانند منظومهء شمسی که تا خورشید و ماه و ستارگان ایجاد نشوند و بحرکت نیایند، زمان یعنی سال و ماه و روز و اجزای دیگر زمان بوجود نمیآید. (بذیل کلمات اِبداع و اِحْداث و قوس صعود و نزول نیز مراجعه شود)،

فرهنگ معین

اختراع

(اِ تِ) [ع.] (مص م.) آفریدن، ایجاد کردن.

فرهنگ عمید

اختراع

وسیله یا چیزی تازه و بی‌نظیر و بدون نمونۀ قبلی که قبلاً شخصی نظیر آن را نساخته باشد،
(اسم مصدر) ساختن چیزی یا پدید آوردن روشی که پیش‌تر مانند آن دیده نشده باشد،
(اسم مصدر) [قدیمی] خلق کردن، آفریدن،
(اسم مصدر) [قدیمی] پدید آوردن چیز نو،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اختراع

نوآوری، نخست سازی، برساخته

مترادف و متضاد زبان فارسی

اختراع

آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغ‌پردازی، شایعه‌سازی

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

اختراع تیمان آلمانی

1905

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری